گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)

ساخت وبلاگ
آنانکه بر صحیفه حق پشت پا زدند ... آتش به درب خانه شیر خدا زدند زهرا که بود پاره تن پیغمبر خدا ... پس تازیانه بر بدن مصطفی زدند میخ دری که سرخ شد از شعله های گرم ... بر سینه شکسته خیرالنساء زدند خیزید ای ذراره زهرا ندا دهید ... در بین کوچه مادر ما را چرا زدنددستت شکسته باد مغیره تو خود بگو ... در پیش چشم طفل به مادر کجا زدند موضوعات مرتبط: شهادت حضرت زهرا س گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 20:39

ژولیدهای آنکه بر صحیفه حق پشت پا زدیبر هم بساط شادی آل عبا زدیروزی که دادگاه عدالت به پا شودآگاه شوی که تیر جفا را خطا زدیمی پرسد از تو مهدی ما با چه جرأتیآتش به درب خانه شیر خدا زدی؟دستت بریده باد که با بودن حسینسیلی به روی مادر ما از جفا زدیدر کوچه ای که رهگذر خاص و عام بود با تازیانه مادر ما را چرا زدی ؟گر دشمنی به ساحت احمد نداشتیبر گفته های او ز چه رو پشت پا زدی؟کشتی تو بیگناه چرا محسنش بگو کآتش بجان خسرو دین مرتضی زدیپهلوی او شکستی و زین ماتم بزرگخنجر به پشت ختم رسول از قفا زدیژولیده شو خموش کز این شعر سوزناک آتش به تار و پود همه ماسوی زدی ژولیده موضوعات مرتبط: شهادت حضرت زهرا س گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 20:39

باورت می شد ببینی خواهرت را یکزماندست بسته, مو پریشان, مو کنان,مویه کنان باورت می شد ببینی دختر خورشید راکوچه کوچه در کنار سایه ینامحرمان نه لبی مانده برای تو نه جایسالمیمن که گفتم این همه بالای نی قرآننخوان چه عجب ! طشتی برای این سرت آوردهاندای سر منزل به منزل ای سر یحیینشان تا همین که چشم تو افتاده برچشمان ماچشم ما افتاده بر لبهای زیرخیزرا ای تمامی غرور من فدای غیرتتلطف کن این مرد شامی را از اینمجلس بران این قدر قرآن مخوان این چوب هانامحرمندشب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآنبخوانعلی اکبر لطیفیان موضوعات مرتبط: مسیر کوفه تا شام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 19:59

این است نوایِ دِلِ من در همه حالآتاز روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافاتنقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشقاین جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ...خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبنددیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبندآنان که خاک را به نظر کیمیا کنندحتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبنددر جنت الحسین تمام حسینیانهستند غرق ناز که مهمان زینبندمرغان خوش صدای بهشتی تمامشانبیچاره طنین حسین جان زینبند ....کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شودعالم حریف هیبت زینب نمی شوداین ها که گفته اند ز عیسی مسیح هایک قطره از کرامت زینب نمی شودهر جا که حرف اوست همان جاست کربلادر هر مکان که صحبت زینب نمی شود ...باید به سوی عرش خدایش سفر کندروی زمین رعایت زینب نمی شودتنها به احترام حسینش اسیر شدهر عاشقی که حضرت زینب نمی شودزینب اگر نبود محرّم نداشتیمهیئت نبود ، این همه آدم نداشتیموقتی غرور حیدری اش جلوه گر شودهر کس که هست مرد خطر بی جگر شودتنها پیمبری ست که باید چهل مسیربا شمر ها و حرمله ها همسفر شود ...بین حرامیان سپرِ هر اسیر شداما کسی نبود برایش سپَر شودبا دست های بسته نمی شد به سر زندسر را شکست تا کمی آرام تر شود موضوعات مرتبط: مسیر کوفه تا شام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 19:59

نام تو را همینکه صدا می‌زند ربابآتش به جان کرب و بلا می‌زند ربابمثل دل پدر گلویت پاره پاره استاما دوباره حرف شفا می‌زند ربابشد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیستمادر بیا که باز صدا می‌زند ربابچون در خیال خویش بغل می‌کند تو رابوسه به زخم حلق شما می‌زند ربابزحمت برای مادر و خلعت برای غیردیگر نگو که ناله چرا می‌زند ربابقلب سکینه از غم تو تیر می‌کشددر هرکجا که حرف تو را می‌زند ربابسید محمد جوادی موضوعات مرتبط: ورود کاروان به کوفه، مسیر کوفه تا شام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 19:59

تا تو بودی خیمه ها آرام بوددشمنم در کربلا ناکام بودتا تو بودی من پناهی داشتمبا وجود تو سپاهی داشتمتا تو بودی خیمه ها پاینده بوداصغر ششماهه من زنده بودتا تو بودی خیمه ها غارت نشدگوشوار بچه ها غارت نشدتا تو بودی دست زینب باز بودبودنت بهر حرم اعجاز بودتا تو بودی چهره ها نیلی نبوددستها آماده سیلی نبودتا که مشکت پاره و بی آب شددشمنت در خنده و شاداب شدپهنه پیشانی ات در هم شکستخیمه ات مثل حسین از پا نشستای که تو دست خدائی داشتیهستی ات را بر زمین بگذاشتیای که زینب خواهرت گردیده استفاطمه دور سرت گردیده استآنکه طاق ابروانت را شکستبعد تو بر سینه یارت نشستبعد تو دشمن هیاهو می کندوحشیانه بر حرم رو می کند89/9/23صفحه قبل صفحه بعد موضوعات مرتبط: شب تاسوعا گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 22:51

بزم شراب و چوب جفا ولب حسين يارب از اين مشاهده زهرا چه مي كندفرياد زدسكينه و گفتا كه عمه جان بنگر يزيد با سر بابا چه مي كندمزن ظالم حسين مادر ندارد غريب است وكسي بر سر نداردتنش در قتله گه افتاد پر خون دگر انگشت و انگشتر نداردمزن چوب جفا اي بي مروت دگر اين تشنه لب اكبر ندارد موضوعات مرتبط: شام غریبان و یازدهم محرم الحرام، ورود کاروان به کوفه گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 22:51

میان طشت زر خونین گلی بود -کنارش داغدیده بلبلی بودچه بلبل، بلبل شیرین زبانی -نه او را لانه ای، نه آشیانی ز سنگ کین پر و بالش شکسته - غبار غم به رخسارش نشسته اگر چه سر فرو در زیر پر داشت -نظر گاهی میان طشت زر داشت که ناگه دید گلچین ستمگر -گل سرخش نمود از چوب پرپرخودش را جانب عمّه کشیده -چو غنچه پیرهن بر تن دریده ببین ای عمّه چوب خیزران را - که خونین کرده این لعل لبان رابگفتا با دل پرغصّه زینب - مزن چوب ستم، ظالم بر این لب مزن ظالم که او شاه جهان است -ترا ای بی مروّت میهمان است مزن چوب ستم را بر سر او -به پیش دیدگان خواهر اوخدایا داغ زینب تازه گشته -مصیبت بی حد از اندازه گشته خداوندا، به زینب کار تنگ است -دل زینب مگر یا رب ز سنگ است (رضایی) مختصر بنما سخن را -به تن بدرید زینب پیرهن را موضوعات مرتبط: شام غریبان و یازدهم محرم الحرام، ورود کاروان به کوفه گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 22:51

حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادیپریشان می‌شوم وقتی پریشان می‌شود زلفت نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادیدلم لرزید و می‌دیدم به روی خاک افتادی تن تو ارباً اربا بود آن ساعت که جان دادیصدای خندۀ دشمن به گوشم می‌رسد اما عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادیتورا بین عـبـا چـیـدم شـبـیه ابـر بـاریدم فراق و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادیتمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادیبه غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادیبه ضرب نیزه‌ها واشد تن تو شبه پیغمبر نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادییکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادیبیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادیگذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادیبیا و عـمه زینب را ببر از بین نا محرم نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی موضوعات مرتبط: شب هشتم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 17:12

می روی و می بری همراه خود جان مرا صبـــر کن بابا ببیـن حـال پریشــان مرادر پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست می بری بـا خود دل خـیـمـه نشـینان مراای عصای پیری ام، داری هلالم میکنی بعد تو دشـمن ببینـد حــال حیــران مــراقبل رفتن اندکی پیش دو چـشـمم راه رو پُر کن از قد رســایت قاب چشـمان مرادر جواب تشنگی شد عایــدم شـرمندگی گر چـه دیدی با زبانت کام عطشان مرااز فرس افتاده، سوی تو خودم را میکشم آه بـابـا جـان، ببـیـن زانـوی لـرزان مراسوره های پیکرت پاشیده از هم وای من پخش صحــرا کـرده اند آیـات قـرآن مراعده ای کِل میکشند وعده ای کف میزنند تــا شنیـده دشـمـنت آوای افــغـــان مــراتا صدایش میکنم یک دشت پاسخ میرسد زیـنبـم، بنگـر عـلـی هـای فــراوان مـراخون او را در تمام دشت جاری کرده اندکربلا را بــا تنـش آئـیـنه کـاری کرده اند موضوعات مرتبط: شب هشتم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 17:12

زود آمـدم کـنار تـو اما چـه دیــر شـد بـابـایِ داغ مرگ جوان دیده پـیـر شدکامـم هـنـوز تشنـۀ آن کام تـشنه بــود امـا لـب تو چـشـمـۀ خـون کـویــر شدسنگـیـنی زره به تنت مـانـد و آهـنـش در زیر پای این همه ضربه حریر شدقسمت شدست میـوۀ من قـسمتت کـنند جسمت نصیب نیزه و شمشیر و تیر شدهرگوشه گوشه ای، همه جا پیکر تو هست بی خود نبود این که دلم گـوشه گیر شددسـتت کجـاست تا که بلـنـدم کـند مـرا افـتــاده ام به پـای تو جـانـم اسـیـر شدباید هـزار مرتبه بعد از تو کشتـه شد باید که دست شست ز دنـیا و سیر شد موضوعات مرتبط: شب هشتم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 17:12

يه دختري تو خيمه ها خواب اسيري مي بينهخواب مي بينه رو صورتش گرد يتيمي مي شينهخواب مي بينه گهواره رو دارن به غارت مي برنبچه ها رو تو قتلگه برا زيارت مي برنخواب مي بينه تنگ غروب خيمه ها ور مي سوزوننراه فرار بسته شده بچه ها رو مي سوزوننخواب مي بينه كه نيمه شب گمشده تو بيابونايه بانوي قد خميده ميگه بيا بيا بياخواب مي بينه كه روي ماه جوهر نيلي مي زنننا نجيبا تو قتلگاه عمه رو سيلي مي زننخواب مي بينه محاسن بابا تو دست دشمنهبه زير دشنه عدو چه دست و پايي ميزنهخواب مي بينه كه نيمه شب گمشده تو بيابونايه بانوي قد خميده ميگه بيا بيا بياخواب مي بينه سر بابا رو نيزه قرآن مي خونهمي خواد لباشو ببوسه نمي تونه نمي تونهخواب مي بينه كه روي ماه جوهر نيلي مي زنننا نجيبا تو قتلگاه عمه رو سيلي مي زننخواب مي بينه محاسن بابا تو دست دشمنهبه زير دشنه عدو چه دست و پايي ميزنهخواب مي بينه سواره ها گوشواره ها رو مي برنخواب مي بينه جلو چشاش سر بابا رو مي بُرن موضوعات مرتبط: شب سوم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:50

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردمگناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردممن آن حُرّم کز اول خویش را سد رهت کردمتو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردمبه جای دسته گل با دست خالی آمدم امادلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردمنشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالتولی بر حنجر خشکیده ات چشم تر آوردمغبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردانفدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردمگرفته جان به کف در محضرت، فرزند دلبندمقبولش کن که قربانی برای اصغر آوردمسرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزدزبان عذرخواهی بر علیّ اکبر آوردمهمین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندیبه خود بالیدم و مانند فطرس پر برآوردمبده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاستکه روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم موضوعات مرتبط: شب سوم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:50

چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شودیعنی عمو برای تو بابا نمی شودای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کنعمه حریف گریه ی زن ها نمی شودتا جان نداده مادرت از جا بلند شوزخم جگر به گریه مداوا نمی شودباید مرا به سمت حرم با خودت بریمن خواستم که پا شوم اما نمی شودباور نمی کنم چه به روزت رسیده استاینقدر تکه سنگ که یک جا نمی شودتقصیر استخوان سر راه مانده استراه نفس گمان نکنم ، وا نمی شوداین نعل های تازه چه کردند با تنتعضوی که از تو گمشده پیدا نمی شودبی تو عمو اسیر تماشا شده ببینقدّت شبیه قامت سقا شده ببینمثل دلم تمام تنت زیر و رو شدهدشتی از آه شعله زنت زیر و رو شدهپیراهنی که بر بدنت بود کنده اندپیراهنی که شد کفنت زیر و رو شدهاز بس که اسب بر بدنت تاخت با سوارحتی مسیر آمدنت زیر و رو شدهبا من بگو به دست که افتاده کاکلتاین طور موی پر شکنت زیر و رو شدهاز بس که سنگ بر سر و پای تو ریختهاز بس که نیزه روی تنت زیر و رو شدهانگار جای فاصله ها پر نمی شوداز بس تمامی بدنت زیر و رو شدهبی تو عمو اسیر تماشا شده ببینقدّت شبیه قامت سقا شده ببینحسن لطفی موضوعات مرتبط: شب ششم محرم الحرام گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:50